سه ویدیو کوتاه TED که ما را بیشتر با هوش مصنوعی اشنا می کند

0 1,628
Telegram_GEEKBOY

در این پست ما سه ویدیو از سخنرانی های عالی TED را برای شما با زیرنویس فارسی قرار داده ایم تا ما را با آینده و هوش مصنوعی بشتر آشنا کنند.

چگونه هوش مصنوعی می تواند منجر به دومین انقلاب صنعتی شود؟

کوین کلی ، به عنوان یک رویاپرداز دیجیتال می گوید:”مسیر قطعی یک قطره باران در حالی که به ته دره می بارد قابل پیش بینی نیست اما مسیر کلی آن غیر قابل اجتناب است.” تکنولوژی هم دقیقا همین گونه است و توسط الگوهایی شگفت انگیز و غیر قابل اجتناب کنترل می شود. او می گوید: در طول ۲۰ سال آینده، میل شدید ما برای ساختن چیزهای باهوش بیشتر میشود که تاثیر شگرفی بر روی هر کاری که می کنیم خواهد داشت. کِلی به بررسی سه روند در هوش مصنوعی می پردازد که به منظور پذیرفتن و هدایت توسعه آن، ما نیاز به درک آنها داریم. کلی می گوید: “محبوب ترین محصول هوش مصنوعی که در ۲۰ سال آتی ساخته خواهد شد و همه از آن استفاده خواهند کرد هنوز اختراع نشده و این بدان معناست که هنوز برای شما دیر نشده است.”

 

[aparat id=”gGEBL”]

 

متن سخنرانی:

می‌خواهم کمی درمورد مقصد نهایی تکنولوژی صحبت کنم. و گاهی که تکنولوژی به طرف ما می‌آید، مارو با داشته‌هایش غافلگیر می‌کند. ولی در واقع، جنبه‌های زیادی از تکنولوژی وجود دارد که بسیار هم قابل پیش‌بینی است. و به همین علت سیستمهای تکنولوژیکی ازهر نوعی گرایشات خاصی دارند، ضرورت‌ها و گرایش هایی دارند. و این گرایش‌ها دقیقا از طبیعت علم فیزیک نشأت می‌گیرن، از شیمی اتصالات، (مدارهای) سوئیچی، و الکترون ها، و این علوم، مدام الگوهایی تکرارشونده می‌سازند. و این الگوها، این گرایشات و زمینه‌ها رو شکل می‌دهند.

می‌توانید به نوعی مثل جاذبه به آن فکر کنید. قطرات بارون رو تصور کنین که روی یه دره می‌بارن. مسیر هر قطره تا به داخل دره می‌رسد غیرقابل‌ پیش‌بینی است. نمی‌تونیم ببینیم به کجا می‌رود، ولی جهت حرکتش کاملا مشخص است: رو به پایین. بنابراین، این گرایشات و الزامات بالفطره در سیستم‌های تکنولوژیکی در مقیاس بزرگ سرنخ‌هایی از مقصد نهایی به ما می‌دهند. خب در یک مقیاس کلی، ساخت تلفن اجتناب‌ناپذیر بود، ولی (موبایل) آی‌فون، نه. اینترنت اجتناب‌ناپذیر بود، ولی توییتر نه.

بنابراین، ما درحال‌حاضر تمایلات و گرایشات زیادی داریم، و فکر می‌کنم مهم‌ترین این نیازها گرایش به هوشمندسازی هرچه بیش‌تر اشیا است. من بهش می‌گم ادراک‌سازی — ساخت ادراک و شناخت– که همون هوش مصنوعی یا AI است. و من فکر می‎کنم که این یکی از تأثیرگذارترین تحولات، روندها و پیشرفت‌های جامعه ما در ۲۰ سال آینده خواهد بود.

و البته که همین حالا هم انجام شده. همین حالا هم هوش مصنوعی داریم، که غالبا، در پشت صحنه فعالیت می‌کند، پشت پرده بیمارستان‌ها، که در تشخیص نتایج اشعه اکس بهتر از پزشک‌های انسانی عمل می‌کند. در دفاتر قانونی، برای بررسی مدارک قانونی بهتر از متخصصان حقوق انسانی ظاهر می‌شود. هوش مصنوعی عامل پرواز هواپیمایی است که شما را به اینجا آورده است. خلبان‌های انسان فقط ۷ تا ۸ دقیقه پرواز رو کنترل می‌کنند. بقیه عملیات را هوش مصنوعی به عهده دارد. و صدالبته در نت‌فلیکس و آمازون هوش مصنوعی ست که در پشت‌صحنه آن پیشنهادها را می‌دهد.

این ها چیزهایی است که امروز داریم.

والبته مثال محسوس تری نیز داریم: شکست قهرمان انسانی بازی گو، توسط رقیب هوش مصنوعی اش آلفا-گو می باشد. اما این بیشتر از این چیزهاست. اگر بازی کامپیوتری میکنید درواقع با هوش مصنوعی رقابت می‌کنید. اما اخیرا، گوگل به هوش مصنوعی اش آموزش داد که نحوه بازی کردن بازی های کامپیوتری را فراگیرد. درواقع، آموزش بازیهای کامپیوتری انجام شده بود، اما آموزش به هوش مصنوعی جهت یادگیری اینکه چگونه آن را بازی کند، قدم بعدی بود. این هوشمندگرایی مصنوعی است. کاری که ما انجام میدهیم این است که هوشمندگرایی مصنوعی را هرروز باهوش تر می کنیم.

سه جنبه بر این روند کلی وجود دارد که من فکر می کنم ناشناخته مانده اند؛ من فکرمیکنم ما در صورتی بهتر خواهیم فهمید که این سه چیز را خوب بفهمیم. فکر میکنم این چیزها باعث می شود که هوش مصنوعی را بهتر پذیرا باشیم زیرا تنها با پذیرفتن هوش مصنوعی است که می شود هدایتش کرد. در واقع می توانیم با استقبال از روند کلی، جزئیات را هدایت کنیم.

خوب بگذارید به آن سه جنبه مختلف بپردازم. اول اینکه: هوش خودمان درک بسیار کمی از اینکه هوش چیست دارد. ما متمایلیم که به هوش از منظر تک بعدی بنگریم، این شبیه یک صداست که پیوسته بلند تر می شود. آن با مقیاس های آی کیو شروع میشود. شاید با یک آی کیوی پایین در موش شروع می شود و شاید آی کیوی شامپانزه ها بیشتر باشد و شاید آی کیوی یک انسان احمق بیشتر از شامپانزه باشد و شاید یک انسان معمولی مثل من و بعد شاید یک نابغه. و این واحد هوش آی کیو بزرگتر و بزرگتر می شود. وکاملا اشتباه است آن معنی هوش نیست — در هرصورت معنای هوش انسانی هم نیست. هوش ما مانند یک سمفونی از نوت های مختلف موسیقی است و هر یک از این نوت ها در یک ساز مختلفی از شناخت نواخته می شوند.

گونه های زیادی از هوش در ذهن ما وجود دارد. ما استدلال استقرایی داریم، هوش هیجانی داریم، هوش فضایی داریم؛ ما شاید ۱۰۰ نوع مختلف هوش داریم که باهم در یکجا جمع می شوند، و از نظر قوت در افراد مختلف با هم فرق می کنند. و البته اگر به حیوانات بپردازیم آنها نیز شرایط دیگری دارند سمفونی متفاوت دیگری از نوع دیگری هوش و گاهی آن سازهای یکسان، جزو اشتراکات ما با آنهاست. آنها می توانند به طور یکسان فکر کنند، اما شاید آرایش آنها متفاوت باشد، و شاید آنها در بعضی موارد از ما انسانها بهترند، مثل حافظه بلند مدت در سنجاب که شگفت انگیز است که می تواند به یاد بیاورد که کجا دانه هایش را پنهان کرده است. اما در موارد دیگری شاید از ما ضعیف تر باشند.

زمانی که ما بسراغ ماشینی کردن (هوش) می رویم، ما آنها را به نحوه یکسانی مهندسی خواهیم کرد، طوری که گونه هوش آنها را از خودمان بهتر خواهیم کرد و خیلی ازآنها به حد ما هم نخواهند رسید چون به آنها احتیاجی نیست. خب ما این چیزها رو می گیریم، این خوشه های مصنوعی را و تنوع بیشتری از شناخت مصنوعی را به هوش مصنوعی اضافه خواهیم کرد. ما آنها را خیلی خاص خواهیم ساخت.

خب ماشین شما در علم حساب از شما باهوش تر است، جی پی اس شما در جهت یابی فضایی از شما باهوشتر است، گوگل و بینگ در زمینه حافظه درازمدت از شما باهوشترند. و ما دوباره این گونه ها با افکار مختلف را میگیریم و آنها را در چیزی چون خودرو می گذاریم. علت اینکه می خواهیم آنها را در خودرو جاسازی کنیم تا خودش را براند، به این خاطراست که مثل یک انسان رانندگی نخواهد کرد. ماشین خودران مثل ما فکر نمیکند. این ویژگی کلی آن است. حواسش پرت نمی شود، نگران نمیشود درباره وضعیت اینکه گاز را روشن گذاشته یا نه! یا اینکه آیا باید مدرکش را در اقتصاد می گرفت. اون فقط رانندگی می کند.

فقط رانندگی.باشه؟ و ما شاید آنها را اینگونه تبلیغ کنیم یک ماشین ناخودآگاه، آنها فاقد خودآگاهی هستند آنها در مورد هیچ چیزی نگرانی ندارند، حواسشان پرت نمی شود.

خب به طورکلی، کاری که میخواهیم بکنیم این است که گونه های مختلفی از تفکر را بسازیم. و ما فضا را با آنها پرخواهیم کرد از انواع ممکن تفکرهای همه گونه. و در واقع شاید با مشکلاتی مواجه شویم که آنقدر در علم و تجارت سخت هستند که روش تفکر خود ما به عنوان انسان قادر به حل این مشکلات نخواهد بود. ممکن است به یک برنامه دو-گامی نیاز داشته باشیم، که (این برنامه)، اختراع گونه های جدید تفکر است که با استفاده از آن گونه های تفکر بتوانیم این مشکلات بزرگ را حل کنیم، مثلا (ابهامات) انرژی تاریک یا گرانش کوانتومی.

کاری که داریم انجام می دهیم ساختن هوش خارجی است. حتی ممکن است به آن به عنوان بیگانه مصنوعی تفکر کنید از برخی جهات. و آنها به ما کمک خواهند که متفاوت فکر کنیم زیرا تفکر متفاوت، موتور خلاقیت و ثروت و یک اقتصاد جدید است.

جنبه دوم این است که ما از هوش مصنوعی استفاده خواهیم کرد تا اساساً دومین انقلاب صنعتی را رقم بزنیم. اولین انقلاب صنعتی براساس این واقعیت بود که ما چیزی اختراع کردیم که بهش می گم “قدرت مصنوعی” قبل از آن، در طول انقلاب کشاورزی، هر چیزی که باید توسط نیروی انسانی یا نیروی حیوانی ساخته می شد. آن تنها راه انجام کارها در آن زمان بود. بزرگترین نوآوری در زمان اتقلاب صنعتی، بدست گرفتن نیروی بخار و سوخت های فسیلی بود که این نیروی مصنوعی را ایجاد کنیم تا بتوانیم هر کاری که میخواهیم با آن بکنیم. خب امروز وقتی درامتداد بزرگراه رانندگی میکنید، شما با تحریک یک سوئیچ به ۲۵۰ اسب فرمان میدهید — به عبارتی ۲۵۰ اسب بخار — که میتوانیم ازآن بهره ببریم برای ساخت آسمان خراش ها، شهرها، جاده ها، ساختن کارخانه هایی که مثل آب خوردن مقدارزیادی صندلی ویخچال تولید کنند چیزی که فراتر از قدرت و توانایی ماست. و این قدرت مصنوعی میتواند از طریق شبکه ایی از سیم ها به هر خانه، کارخانه و مزرعه توزیع شود، و هر شخصی میتواند این قدرت مصنوعس را بخرد، تنها با متصل شدن به آن.

خب این یک منبع خلاقیت هم بود، زیرا یک کشاورز می توانست یک تلمبه دستی داشته باشد، و آنها با اضافه کردن این قدرت مصنوعی یا به عبارتی “الکتریسیته” میتوانستند، یک تلمبه الکترونیکی داشته باشند. و اگرشما آنرا هزاران و ده ها هزاربرابر در نظر بگیرید و این فرمولی بود که برای ما انقلاب صنعتی را به ارمغان آورد. همه چیزهایی که می بینم، تمام این پیشرفتی که از آن لذت می بریم از این واقعیت امده است که ما انجامش داده ایم.

ما مثل همین کاررا با هوش مصنوعی انجام خواهیم داد. ما این نیروی جدید را در شبکه ها توزیع خواهیم کرد و حالا شما که یک تلمبه الکتریکی دارید. میتونید به (ابزارآلات خود) هوش مصنوعی اضافه کنید، و شما حالا یک تلمبه هوشمند خواهید داشت. و آن ضرب در یک میلیون بار، عامل ایجاد دومین انقلاب صنعتی خواهد بود. خب حالا ماشینی که در امتداد بزرگراه می رود علاوه بر قدرت ۲۵۰ اسب بخار، ۲۵۰ تا مغز نیز دارد. این ماشین خودران است. این یک کالا و فایده جدیدی است. هوش مصنوعی در شبکه ها — ابری — جریان خواهد یافت همانطوری که الکتریسیته جریان پیدا کرد.

پس هر چیزی را که برقی کردیم حالا می توانیم هوشمند بکنیم. و من پیشنهاد می دهم که فرمول (ایجاد) ۱۰,۰۰۰ استارت‌آپ بعدی خیلی خیلی آسونه، به عبارتی شامل گرفتن هرچیزی و اضافه کردن هوش مصنوعی به آن است. این فرمولش است. این کاری ست که می خواهیم انجام دهیم. و این راهی است که از این طریق دومین انقلاب صنعتی را رقم خواهیم زد. و به هرحال، هم اکنون و در این لحظه شما می توانید به گوگل وارد شده و میتوانید هوش مصنوعی را با ۶ سنت، (یا) ۱۰۰ بازدید، بخرید. این الان موجود است.

خب پس جنبه سوم این است که ما به هوش مصنوعی جسم بدهیم و ربات ها را بسازیم. و ربات ها، بات هایی (برنامه هایی) خواهند بود که کارهای بسیاری که ما اکنون انجام داده ایم، را انجام خواهند داد. یک کار متشکل از یکسری وظایف است، پس آنها تعریف دوباره ای به شغلهای ما خواهند داد زیرا آنها قرار است که بخشی از وظایف شغلی ما را به عده بگیرند. اما آنها گروه های جدیدی تشکیل خواهند داد، گروه های کلی جدیدی از وظایف که ما قبلا نمی دانستیم که می خواهیم انجامشان دهیم. آنها درواقع شغلهای جدیدی ایجاد خواهند کرد، وظایف جدیدی که ما می خواهیم انجام شوند، مثل اوتوماسیون که دسته ای از چیزهای جدید را ایجاد کرد که ما نمی دانستیم که به آنها نیاز هست و حالا بدون آنها نمی توانیم زندگی کنیم خب آنها نسبت به شغلهایی که در اختیار می گیرند شغلهای بیشتری تولید خواهند کرد، اما مهم این است که وظایفی که به آنها محول می کنیم وظایفی هستند که می توانند به عنوان بهره وری تعریف می شوند. اگر شما وظیفه ای را می‌توانید مشخص کنید، چه دستی باشد چه مفهومی، می تواند به عنوان بهره وری تلقی شود که به بات ها تعلق دارد. سودمندی به روبات ها تعلق دارد. تنها چیزی که ما انسانها درش خوب هستیم وقت تلف کردن است.

ما در چیزهایی که کارآمد نیستند خوب هستیم علم ذاتا ناکارآمد است. و براساس یک شکست بعد از شکست دیگری به جلو می رود. و براساس این واقعیت که شما آزمایشاتی میسازید که کار نمی کنند پیش می رود، در غیراین صورت شما یاد نمی گیرید. توسط این واقعیت به پیش می رود که بهره وری زیادی در آن نیست. نوآوری در تعریف ناکارآمد است، زیرا ما نمونه های اولیه ای می سازیم، زیرا ما چیزهایی را آزمایش می کنیم که کار نمی کنند و شکست می خورند. اکتشاف ذاتا ناکارآمد است. هنر کارآمد نیست. روابط انسانی هم کارآمد نیستند. اینها تمام چیزهایی است که به سمتشان متمایل خواهیم شد، زیرا آنها کارآمد نیستند. کارآمدی فقط مال ربات هاست. ما یاد خواهیم گرفت که چگونه در کنار این هوش مصنوعی کار کنیم. زیرا آنها به گونه ای متفاوت از ما فکر می کنند.

زمانی که (هوش مصنوعی) deep blue، قهرمان شطرنج دنیا را شکست داد، مردم فکر کردند که کار شطرنج به پایان رسید. اما معلوم شد که امروز بهترین شطرنج باز دنیا یک هوش مصنوعی نیست و یک انسان هم نیست بلکه ترکیبی از همکاری یک انسان با هوش مصنوعی است. بهتر تشخیص پزشکی، یک پزشک (انسانی) یا یک هوش مصنوعی نیست بلکه محصول همکاری این دوتاست. ما با این هوش مصنوعی کار خواهیم کرد و من فکر می کنم که شما در آینده براساس این حقوق خواهید گرفت که تا چه حد خوب می توانید با این بات ها کارکنید. خب این سومین هست. که آنها متفاوت هستند و سودمند هستند و چیزهایی هستند که ما قرارهست باهاشون کارکنیم نه برضدشان. ما با اونها کار خواهیم کرد نه بر ضدآنها.

خب، آینده: این ما را به کجا می برد؟ فکر می کنم ۲۵سال آینده، آنها به گذشته نگاه خواهند کرد و به دانش ما از هوش مصنوعی نگاه خواهند کرد و خواهند گفت، “شما هوش مصنوعی نداشتید. در واقع، شما حتی اینترنت هم نداشتید، در مقایسه با چیزی که ما در ۲۵ سال آینده خواهیم داشت.” هنوز هیچ متخصص هوش مصنوعی ای نداریم. پول زیادی صرف آن می شود، میلیاردها دلار دارد خرج آن می شود؛ یک بیزینس بزرگ است، اما هیچ متخصصی در مقایسه با چیزی که در 20 سال آینده خواهیم دانست، نیست. خب ما هنوز در ابتدای راه هستیم، در ساعات اولیه آن. در ساعات اولیه اینترنت، در ساعت اولیه آنچیزی که خواهد آمد. محبوب ترین محصول هوش مصنوعی در ۲۰ سال آینده، که همه از ان استفاده خواهند کرد، هنوز اختراع نشده است. این به این معنی است که شما هنوز عقب مانده نیستید.

اختراع باورنکردنی از هوش مصنوعی دارای بینش

وقتی که شما به یک ابزار طراحی، یک سیستم عصبی دیجیتال داده بشه، چی دریافت می کنید؟ کامپیوترهایی که توانایی ما رو در جهت تفکر و تخیل رشد می دهند، و سیستم های رباتیکی که می تونن با طراحی های جدید ریشه ای برای پل ها، ماشین ها، هواپیماهای بدون سرنشین و حتی بیشتر از اینها ،که همگی بوسیله خودشون صورت میگیره، ظهور کنند ( و اونها رو بسازند). نگاهی به عصرتکامل همراه با آینده بین موریس کنتی و پیش نمایشی از کار ربات ها و انسانها در کنار هم، برای تکمیل کارهایی که هیچ کدام آنها به تنهایی قادر به انجام اش نخواهند بود.

 

[aparat id=”WF1yq”]

 

متن سخنرانی:

چند نفر از شما آدم خلاق، طراح، مهندس، کارآفرین، هنرمند و یا شاید حتی یک خیال پردازی واقعا بزرگی رو داشته باشه؟ با دستاتون نشون بدید؟ (صدای حضار)

بله ،اکثر شماها. من خبرهایی برای آدمهای خلاقی مثل خودمون دارم. در طول دوره ۲۰ سال آینده، تغییراتی زیادی را در زمینه کاریمان خواهیم داشت نسبت به آنچه که در ۲۰۰۰ سال اخیر اتفاق افتاده است. در حقیقت، به تصور من، ما در سپیده دم یک دوره جدید در تاریخ بشری بسر می بریم.

حالا، چهار عصرتاریخی اصلی تعریف شده در مسیر کاری ما وجود داره. عصر شکار که میلیون ها سال به طول انجامید. بعد از اون عصر کشاورزی که چندین هزار سال طول کشید. عصر صنعتی چند قرن به درازا کشید. و اکنون عصر اطلاعات فقط چند دهه ادامه پیدا کرده. و اکنون در امروز، ما به عنوان یک گونه، در نقطه شروع عصر بزرگ بعدی قرار داریم.

به عصر تکمیل شده خوش آمدید. در این عصر جدید، قابلیت های طبیعی انسانی شما با سیستم های محاسباتی که در فکر کردن شما کمک میکنند، تقویت می شوند، سیستم های رباتیک که به شما در ساختن کمک می کنند، و یک سیستم عصبی دیجیتال که شما را با دنیایی فراتر از حواس طبیعی تون متصل می کنه. اجاره بدید با تکامل هوشیار شروع کنیم. چند نفر از شما سایبورگ تکامل یافته هستید؟ (انسان هایی با اعضای اضافه شده بیومکانیکی)

در واقع می خوام توضیح بدم که ما همین حالا هم تکامل یافته هستیم. تصور کنید که در یک مهمانی ، فردی از شما سوالی می پرسد که شما جوابش رو نمی دانید. اگه شما یکی از این ها رو داشته باشید، در چند ثانیه، می تونید جواب رو بدونید. اما این فقط شروع اولیه هست. حتی “Siri” فقط یک ابزار منفعل (بی حس) هست. در حقیقت، برای سه و نیم میلیون سال گذشته، ابزارهایی که ما دراختیار داشتیم کاملا بی حسی بوده اند. اونها دقیقا کارهایی که ما ازشون می خواستیم رو انجام می دادند، نه بیشتر. ابتدایی ترین ابزارمان، فقط زمانی که ما بهش ضربه می زدیم برش می داد. قلم درز فقط مکانی که هرمند هدف دارد را حکاکی میکند. و حتی اکثر ابزارهای پیشرفته، بدون هدایت صریح ما کاری انجام نمی دهند. در حقیقت، این چیزی است که من رو ناامید می کنه، ما همیشه به این نیاز محدود شده ایم که به طور دستی خواسته هامون رو به ابزارها اعمال کنیم– مثل، کارهای دستی، دقیقا از دستهامون استفاده می کنیم، حتی زمانی که با کامپیوتر کار می کنیم. اما من بیشتر شبیه اسکاتی در “پیشتازان فضا” هستم.

می خوام با یک کامپیوتر مکالمه داشته باشم. می خوام بگم که، ” کامپیوتر، بیا ماشین بسازیم،” و اون یک ماشین نشونم بده. من می گم، ” نه، ظاهرش سریعتر و کمتر (شبیه)آلمانی باشه،” و یهو، کامپیوتر یه نمونه رو به من نشون میده.

همچین مکالمه ای (با کامپیوتر) شاید به این زودی ها نباشه، شاید کمتر از آنچه که خیلی از ما فکرش رو کنیم، اما همین الان، ما داریم روش کار می کنیم. ابزارهایی که از منفعل بودن به تولید کننده بودن، جهش می کنند. ابزارهای طراحی مولد از یک کامپیوتر و الگوریتم هایی برای ترکیب هندسی استفاده می کنند، تا با طراحی های جدیدی که همگی کار خودشون بوده، ظهور کنند. تمام چیزی که نیاز داره، هدف ها و چهارچوب های شماست.

براتون یک مثال میزنم. در مورد این شاسی هواپیمای بدون سرنشین، تمام کاری که لازم خواهید داشت اینه که بهش چیزی شبیه این بگید که، چهارتا پروانه داشته باشه ، ازش می خواهید تا جای امکان سبک باشه، و نیاز دارید تا به طور آیرودینامیکی کارامد باشه. و چیزی که کامپیوتر انجام میده اینه که کل راه حل های ممکن رو بررسی می کنه هر مورد ممکنی رو که معیار شما رو پوشش بده و به نتیجه برسونه میلیون ها از اونها رو. برای این کار به کامپیوترهای بزرگ نیاز هست. اما اون با این ایده به سراغمون اومد که ما، خودمون هم، هرگز تصورش رو نکرده بودیم. و کامپیوتری با این توانایی در خودش، در حال ظهور هست که هیچ کس تا حالا چیزی مثل اون رو طراحی نکرده، و این(کامپیوتر) طراحی رو کاملا از صفر شروع کرد. از طرف دیگر، این تصادفی نیست که که بدنه هواپیمای بدون سرنشین کاملا به لگن یک سنجاب پرنده شباهت داره.

بخاطر اینکه الگوریتم هایی طراحی شده تا مشابه راهی که سیر تکاملی انجام میده، عمل کنند.

چیزی که ما رو به هیجان میاره اینه که ما شروع کردیم تا این تکنولوژی رو در دنیای واقعی ببینیم. ما برای دو سالی روی هواپیمای ایرباس با این مفهوم هواپیمایی برای آینده کار کرده ایم. هنوز روش داره کار میشه. اما اخیرا از یک هوش مصنوعی مولد طراحی استفاده کردیم که ازش این نمونه دراومده. این یک چاپ سه بعدی پارتیشن کابین هست که بوسیله یک کامپیوتر طراحی شده. محکم تر از مدل اصلی، با وزن نصف تا به الان، و اواخر امسال در ایرباس A320 به پرواز درمیاد. خلاصه که اکنون کامپیوترها قادر به تولید هستند; اونها برای مشکلات به خوبی تعریف شده ما، راه حل های خودشون رو ارائه می دهند. اما اونها حسی نیستند. هنوز، برای هر (طراحی) مجبورند از ابتدا شروع کنند، به این خاطر که اونها هرگز آموزش نمی بینند. غیر از “مگی”

در واقع مگی از اکثر ابزارهای پیشرفته ما باهوش تر است. منظورم از این مورد چیه؟ اگه صاحب مگی قلاده اش رو برداره، اون با درجه منطقی ای از اطمینان می دونه که زمان بیرون رفتن برای پیاده روی رسیده. و چطور یادگرفته؟ خوب، هر زمان که صاحب اش قلاده رو برمی داره، اونها برای پیاده روی بیرون رفتن. و مگی سه کار رو انجام داده: او کاملا حواس اش رو جمع کرده، باید به خاطر بسپارد که چه اتفاقی اتفاده و مجبور شده تا یک الگو رو در ذهنش ایجاد و نگهداری کنه.

جالبه، این دقیقا همونی هست که دانشمندان کامپیوتر در طول 60 سال گذشته در تلاش برای رساندن هوش مصنوعی به این مرحله هستند. برگردیم به سال ۱۹۵۲، اونها این کامپیوتر را برای بازی دوز (تیک-تاک-تو) ساختند. معامله بزرگی بود! ۴۵ سال بعد از اون، در۱۹۹۷، دیپ بلو (کامپیوتر شطرنج) کاسپارو را در بازی شطرنج شکست داد. ۲۰۱۱، واتسون در مسابقه تلویزیونی جپردی این دو شرکت کننده انسان رو شکست داد، که اینکار برای یک کامپیوتر سخت تر از بازی شطرنج هست. در حقیقت، بجای کار روی دستورعمل های از قبل طرح شده، واتسون مجبور به استفاده از استدلال جهت مقابله با رقیب های انسانی اش بود. و دو هفته پیش، (نرم افزار طراحی شده شرکت) ذهن-عمیق-گوگل، آلفاگو، قویترین انسان در (بازی) گو رو شکست داد، که دشوارترین بازی شناخته شده است. در واقع، در بازی گو، حرکتهای ممکن برای این بازی بیشتر از اتم های موجود در جهان هست. پس در راستای برنده شدن، کاری که آلفاگو مجبور به انجام اش بود توسعه (الگوریتمی) دارای بینش بود. و در حقیقت، در برخی موارد، برنامه نویسان آلفاگو علت کارهایی که آلفاگو انجام داده بود رو متوجه نمی شدند.

پیشرفتها خیلی سریع اتفاق می افتند. منظورم اینه که، در نظر بگیرید. در محدوده ی طول عمر یک انسان، کامپیوترها از سمت بازی های کودکان به سمت چیزی که بهش اوج تفکر استراتژیک می گیم، رفته اند. چیزی که اصولا داره اتفاق میوفته اینه که کامپیوترها از چیزی شبیه آقای اسپاک به چیزی بیشتر شبیه آقای کرک، در حال پیشرفت هستند.

درسته؟ از منطق خالص به بینش پیدا کردن. آیا از این پل رد می شید؟ بیشتر شما می گید، “اوه، غلط بکنم!”

و شما در بخشی از ثانیه این تصمیم رو می گیرید. یه جورایی می دونستید که این پل امن نیست. و این دقیقا همون بینشی هست که هم اکنون، سیستم های عمیق یادگیر ما، در حال شروع به ارتقا(به آن) هستند. بزودی، شما دقیقا قادر خواهید بود تا چیزهایی که ساخته و طراحی کرده اید رو به یک کامپیوتر نشون بدید، و کامپیوتر بهش نگاه کنه و بگه، “متاسفم رفیق، این هرگز کار نخواهد کرد. باید دوباره تلاش کنی.” یا اینکه ازش بپرسید که آیا مردم آهنگ بعدی شما رو دوست خواهند داشت، یا طعم جدیدی از بستنی. یا، خیلی مهم تر از این، می تونستید با کامپیوتری کار کنید که مشکلی رو حل کنه که هرگز قبلا باهش روبرو نشده بودیم. برای مثال، تغییرات آب وهوایی. که خودمون از پس اش برنیومدیم، مطمئنا می تونستیم تمام کمک های ممکن رو استفاده کنیم. چیزی که در موردش صحبت می کنم، تکنولوژی، توانایی های درکی ما رو تقویت می کنه که به عنوان انسان های تکمیل نشده قدیمی می تونیم چیزهایی رو تصور و طراحی کنیم که به سادگی خارج از دسترس ما بوده.

حالا در مورد ساخت تمامی این چیزهای جدید احمقانه ای که ما قراره اختراع و طراحی کنیم ،چطور؟ به نظر من عصر انسان تکامل یافته به همان اندازه که درمورد دنیای فیزیکیه در مورد حوزه مجازی و فکری هم هست. پس چطور تکنولوژی ما رو کامل می کنه؟ در دنیای فیزیکی، سیستم های رباتیک. باشه، مطمئنا این ترس وجود داره که رباتها دارن کار رو از انسان ها می گیرند، در بخش های خاصی این واقعیت وجود داره. اما من بیشتر، به این ایده علاقه مند هستم که همکاری انسان و ربات‌ها، آنها رو به سمت تکامل همدیگر، و آغاز سکونت در فضای جدیدی، پیش میبره.

این آزمایشگاه تحقیقات کاربردی ما در سانفرانسیسکو هست، یکی از حوزه های تمرکز ما برروی رباتهای پیشرفته هست، مخصوصا، حوزه همکاری انسان و ربات. و این بیشاپ یکی از ربات های ما هست. برای آزمایش، اون رو برای کمک به فردی که روی ساخت و سازی با اعمال تکراری کار می کنه، تنظیم کردیم– کارهای شبیه برش دیوار تیغه ای برای پریز برق یا کلید لامپ.

پس، همکار انسانی ربات بیشاپ می تونه به زبان انگلیسی ساده و حرکات اولیه به ربات بگه که چه کاری انجام بده، چیزی شبیه صحبت با یک سگ، و سپس بیشاپ اون دستورعمل ها رو با دقت کاملی اجرا می کنه. ما از انسان در مواردی که در اونها توانایی داره استفاده میکنیم مثل: آگاهی، ادراک و تصمیم گیری. و از ربات در مواردی که در اونها خوب عمل می کنه مثل: دقت عمل و تکرار.

این یک پروژه باحال دیگه ای هست که بیشاپ روش کارکرده. هدف این پروژه که HIVE نام گذاری شده، این بود که نمونه اولیه ای از تجربه همکاری مشترک انسان ها، کامپیوترها و ربات ها برای حل مشکلات طراحی پیچیده، ساخته بشه. انسان به عنوان کارگر عمل کرد. اونها دور سایت ساخت و ساز میچرخند، بامبو رو با دست حالت می دادند — خوب، از این لحاظ که بامبو ماده ای متفاوت با دیگر مواد هست، برای رباتها کار فوق العاده مشکلی هست. اما بعد از اون رباتها (الیاف های) فیبری را پیچاندند. که انجام دادنش تقریبا برای انسانها غیرممکن بود. و بعد از اون ما یک هوش مصنوعی داشتیم که همه چیز رو کنترل می کرد. به انسان ها می گفت چه کاری رو انجام بدن و اینکه رباتها چه کارهایی رو انجام بدن و هزاران اجزای مجزا از هم رو، رو در نظر داشت. چیزی که جالبه اینه که بدون اینکه انسان، ربات و هوش مصنوعی همدیگر رو کامل کنند، ساخت این ساختار به سادگی غیرممکن بود.

خوب، پروژه دیگه ای رو باهاتون به اشتراک می ذارم که این یکی یکم احمقانه است. ما با هنرمند مستقر در آمستردام “جوریس لارمن” و تیم اش در MX3D کار میکردیم تا با الهام از طبیعت اطرافش طراحی و به طور چاپ رباتیکی، اولین پل ساخته شده خودگردان جهان رو بسازه. خوب،هم اکنون جوریس و یک هوش مصنوعی در آمستردام، که بهش اشاره کردم، در حال طراحی این پل هستند. و وقتی این کار به اتمام رسید، ما قراره که Go رو شکست بدیم، و ربات ها پرینت 3D با استیل ضد زنگ رو شروع خواهند کرد، بعد، اونها به ادامه پرینت تا اتمام پایان کار پل بدون دخالت انسان ادامه می دهند.

پس، از اونجایی که کامپیوترها به سمت تکمیل توانایی ما برای تصور و طراحی چیزهای جدید می روند، سیستم های رباتیک در ساخت چیزهایی که قبل از اون هرگز قادر به انجام اش نبودیم به کمک ما میان. و اما توانایی ما در احساس و کنترل این کارها چی میشه؟ در مورد یک سیستم عصبی برای چیزهایی که ما میسازیم، چطور؟

سیستم عصبی ما، سیستم عصبی انسان، در مورد هر چیزی که در اطراف ما میگذره بهمون اطلاعات میده. اما سیستم عصبی چیزهایی که می سازیم بصورت ابتدایی هست. برای مثال، یک ماشین به بخش خدمات شهری، هشدار اینکه همون لحظه به یک گودال در نبش خیابان برادوی و موریسون برخورد کرده رو ارسال نمی کنه. و ساختمانی، در مورد اینکه آیا مردمی که داخل اون هستند، تمایل به بودن در اونجا رو دارند یا نه، اطلاعاتی نمی ده، و سازنده اسباب بازی اطلاعی نداره از اینکه آیا واقعا با یک اسباب بازی، بازی می شه — چطور و کجا یا اینکه اصلا سرگرم کننده بوده یا نه. ببینید، من مطمئن هستم که طراح ها برای عروسک باربی همچین مدلی رو در زمان طراحی اش تصور کرده اند.

اما چطور میشه اگر مشخص بشه که باربی در واقع تنها مونده؟

اگر طراحان از حقیقتی که در در دنیای واقعی در مورد طرحاشون – جاده ها، ساختمان و عروسک باربی — اطلاع پیدا کرده بودند قادر به استفاده از این دانش برای ایجاد تجربه ای که برای کاربران بهتر بود می کردند. چیزی که اینجا وجود نداره یک سیستم عصبی هست که ما رو به تمامی چیزهایی که طراحی، ساخته و استفاده می کنیم متصل کنه. چی میشد اگه برای همگی شما، به اطلاعات چیزهایی که شما در دنیای واقعی ساخته اید، دسترسی داشتید؟ با هر کالایی که می سازیم، ما مقدار زیادی پول و انرژی در حقیقت، سال گذشته حدود دو تریلیون دلار برای اینکه مردم رو به خرید چیزهایی که ساخته ایم راضی کنیم، خرج کردیم. اما اگه شما این ارتباط رو با کالاهایی که توسط شما طراحی و ساخته میشه داشتید بعد از اینکه اونها به دنیای واقعی وارد می شدند، یا هرچیز دیقه ایی، بعد از اینکه اونها حتی فروخته یا عرضه می شدند، در واقع می تونستیم این رو تغییر بدیم، و بجای اینکه مردم رو به داشتن کالاهامون وادار کنیم، وسایلی رو بسازیم که مردم در همون دیدار اول خواستار اون ها هستند.

خبر خوب اینه که ما روی سیستم های عصبی دیجیتال که ما رو به چیزهایی که طراحی کرده ایم متصل میکنه، درحال کار هستیم. ما روی یک پروژه ای با دو برادر در لس آنجلس بنام برادران بندیگو و تیم آنها در حال کار هستیم. یکی از کارهایی که این بچه ها انجام میدن ساخت اتومبیل های دیوانه هست برای کارهای واقعا دیوانه وار. این بچه ها دیونه اند —

در بهترین شکل. و کاری که با اونها انجام می دیم اینه که به شاسی ماشین مسابقه قدیمی یک سیستم عصبی متصل کنیم.

خوب، اون رو با دوجین از سنسورها مجهز کردیم، یک راننده در سطح جهانی رو پشت این ماشین نشوندیم، و برای رانندگی به مدت یک هفته به صحرا بردیم. و سیستم عصبی ماشین تمام اتفاقاتی که برای ماشین افتاده بود رو ضبط و ذخیره کرد. چهار بیلیون نقاط داده را ذخیره کردیم; تمام نیروهایی اعمالی رو. و بعد از اون ما کار احمقانه ای کردیم. تمامی این داده ها رو جمع کرده، و وارد یک طراح مولد هوش مصنوعی با نام “دریم کچر” کردیم. خوب زمانی که شما یک ابزار طراحی یک سیستم عصبی بدید (به هوش مصنوعی مولد) و ازش می خواید تا براتون شاسی نهایی ماشین رو بسازه، چه می گیرید؟ این رو بدست می آورید. این چیزی هست که انسان هرگز نتونسته طراحی کنه. به غیراز انسانی که این رو طراحی کرد، اما اون انسانی بود تکامل یافته از یک طراح مولد هوش مصنوعی، یک سیستم عصبی دیجیتال و رباتهایی که در واقع قادر به ساخت چیزی شبیه به این هستند.

پس اگر این آینده عصر تکامل هست، و ما در حال تکامل شناختی، فیزیکی و ادراکی هستیم، اون چه شکلی خواهد بود؟ این سرزمین عجایب قراره چه شکلی باشه؟

فکر می کنم که ما داریم دنیایی رو میبینیم که جایی که ما از چیزهایی که ساخته میشن به چیزهایی که کشت می شن، منتقل می شویم. جایی که ما از چیزهایی که ساخته می شن به اونهایی که رشد می کنند منتقل می شویم. ما از سمت منزوی بودن به سمت متصل شدن در حال انتقال هستیم. و ما از استخراج کردن به سمت پذیرفتن تجمع خواهیم رفت. من همچنین فکر می کنم که ما ازاشتیاق اطاعت وسایلمون (از ما) به ارزش گذاری خودمختار، انتقال پیدا خواهیم کرد.

به لطف توانایی های تکاملی مان، دنیای ما در حال تغییرات چشمگیری هست. دنیایی خواهیم داشت با تنوع بیشتر، اتصال بیشتر، پویایی بیشتر، پیچیده گی بیشتر، سازگاری بیشتر و، البته، زیبایی بیشتر. شکل چیزهایی که در راه هستند کاملا متفاوت از چیزهایی هستند که تا حالا دیده ایم. چرا؟ چون چیزی که اونها رو شکل خواهند داد، این همکاری جدید بین تکنولوژی، طبیعت و انسانیت هستند. که ، برای من، این آینده ارزشمندی هست که منتظرش هستم.

از همگی شما متشکرم.

از ابرهوش مصنوعی نترسید

گردی بوچ، دانشمند و فیلسوف می گوید: فناوری جدید، اضطرابهای جدید بهمراه دارد، اما لازم نیست از ابرهوش مصنوعی بی‌احساس و قدرتمند واهمه داشته باشیم. بوچ بدترین به نگرانیهای ما (از جمله موارد علمی تخیلی) درباره کامپیوترهای ابرهوشمند تسلی می‌دهد. با این توضیح که چطور با آموزش و نه برنامه‌ریزی‌ کردن‌شان، ارزشهای خود را با آنها برنامه‌ریزی خواهیم کرد. بجای نگرانی درباره یک تهدید غیرمحتمل مخرب، وی تاکید دارد این را در نظر بگیریم که چطور هوش مصنوعی زندگی بشر را بهبود خواهد بخشید.

 

[aparat id=”EVHDQ”]

 

متن سخنرانی:

وقتی بچه بودم،‌ اصل درسخوان بودم. فکر کنم بعضی از شما همینطوری بودید.

و شما آقا که از همه بلندتر خندیدی، احتمالا هنوز هم هستی.

در شهری کوچک در دشتهای غبارآلود شما تگزاس بزرگ شدم، پسر یک کلانتر که خودش پسر یک کشیش بود. پس جایی برای خرابکاری نمیماند. و من محض تفریح کتابهای حساب میخواندم.

شما هم اینطور بودید. که باعث شد یک لیزر و کامپیوتر و مدل موشکی بسازم، و این که باعث شد در اتاق خوابم سوخت موشک بسازم. الان در عبارات علمی این را یک ایده بد میخوانیم.

و هم زمان فیلم « ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک به روی پرده آمد، و زندگی من برای همیشه تغییر کرد. از همه چیز فیلم خوشم میامد بخصوص اچ‌ای‌ال ۹۰۰۰. این اچ‌ای‌ال یک کامپیوتر احساسی بود که جهت راهنمایی سفینه فضایی دیسکاوری در رفتن از زمین به مشتری طراحی شده بود. ای‌اچ‌ال همینطور یک شخصیت معیوب بود. چون در آخر ماموریت را بجای جان بشر انتخاب کرد. ای‌اچ ال یک شخصیت تخیلی بود اما با این وجود درباره ترسهای ما حرف می‌زد، ترسمان از مقهور شدن از سوی یک هوش مصنوعی بی‌احساس که به بشریت بی‌اعتناست.

به باور من این ترسها بی‌اساس است. ما در واقع در برهه قابل توجهی از تاریخ بشر بسر می‌بریم، جاییکه با نگیزش انکار در پذیرش محدودیتهای ذهنی و جسمی خود ماشینهایی را می سزیم که با پیچیدگی زیبا، منحصربفرد و زیبندگی تجربه بشری را تا ورای تصورات ما گسترش خواهند داد.

بعد از مسیر حرفه‌ای که من را از آکادمی نیروی هوایی به فرماندهی فضایی و الان به این مهندس سیستمی که شدم کشاند، و تازگی درگیر مشکل مهندسی شده‌ام که مرتبط با ماموریت ناسا به مریخ است. الان در سفرهای فضایی به ماه می‌توانیم به کنترل ماموریت در هوستون تکیه کنیم تا کلیه جوانب یک پرواز را نظارت کند. هرچند، مریخ ۲۰۰ بار دورتر است، و در نتیجه بطور متوسط ۱۳ دقیقه طول می‌کشد تا یک سیگنال از زمین به ماه برسد. اگر مشکلی باشد زمان کافی نداریم. و برای یک راه‌حل مهندسی منطقی از ما این را طلب می‌کند که کنترل گر ماموریت داخل دیوارهای فضای پیمای اوریون باشد. یک ایده جذاب دیگر در روند ماموریت استفاده از روباتهای انسانی در سطح مریخ است پیش از رسیدن انسانه، اول این که امکاناتی را برپا کنند و بعد بعنوان اعضای همکار تیم علمی خدمت کنند.

الان که از دید مهندسی به این نگاه می‌کنم برایم کاملا روش می‌شود که آنچه بعنوان معمار لازم داشتم یک هوش مصنوعی زیرک، همکاری کننده و دارای هوش اجتماعی بود. بعبارتی چیزی به اچ‌ای‌ال بسازم اما بدون گرایشات انتحاری.

برای لحظه‌ای بیایید مکث کنیم. آیا امکان سک هوش مصنوعی مثل آن وجود دارد؟ راستش هست. از بسیاری جهات این یک مشکل سخت مهندسی با اجزای ماشین ابر هوشمند است، نه یک جور گوی مودار خیس از یک مساله ابرهوشمند که نیاز به مهندسی دارد. بگذارید از آلن تورینگ جور دیگر نقل قول کنم، من علاقه‌ای به ساخت یک ماشین احساسی ندارم. من اچ‌ای‌ال نمیسازم. تمام انچه دنبالشم یک مغز ساده است، چیزی که شبحی از هوش را ارائه کند.

هنر و علم محاسبات کامپیوتری از زمان ای اچ‌ال بر روی پرده روزهای زیادی را پشت سر گذاشته ومن تصور می کنم اگر مخترع آن دکتر چاندرا امروز اینجا بود، کلی پرسش برای ما داشت. آیا واقعا برای ما امکان دارد یک سیستم چند میلیونی را بنابر میلیونها دستگاه در اختیار بگیریم تا جریان داده‌های آنها را بخواند، تا ایراداتشان را پیش‌بینی کند و پیشاپیش عمل کند. بله. آیا می‌توان سیستمهایی ساخت که با انسانها به زبان عادی صحبت کنند؟ بله. آیا می‌توان سیستمهایی ساخت که اشیا و احساست را بشناسند، در احساسات خود اغراق کنند، بازی کنند و حتی لب خوانی انجام دهند؟ بله. آیا می‌توان سیستمهای ساخت که هدف تعیین کنند، که طرحهایی را علیه آن اهداف انجام دهند و در طول مسیر به یاد گرفتن بپردازند؟ بله. آیا می‌توان سیستمهای ساخت که دارای نظریه ذهنی باشند؟ کاری که الان داریم میاموزیم. آیا می‌توان سیستمهای ساخت که پایه اخلاقی و وجدانی دارند؟ چیزی که باید انجامش را بیاموزیم. خب بگذارید برای لحظه‌ای بپذیریم که امکان ساخت چنین هوش مصنوعی برای چنین ماموریتهایی وجود دارد.

این سوال بعدی که باید از خودتان بپرسید، آیا باید از آن ترسید؟ خب با آمدن هر فناوری جدیدی دلهره و واهمه‌ای هم همراهش میاید. وقتی برای بار اول ماشینها را دیدیم، مردم تاسف می‌خورند که ما شاهد از دست رفتن خانواده خواهیم بود. وقتی برای اول تلفن آمد، مردم نگران بودند که نکند اثری از مکالمه مدنی نماند. در مرحله‌ای از زمان که ما شاهد بودیم کلام نوشتاری فراگیر شد، مردم فکر می کردند توانایی خود برای بخاطر سپردن را از دست می دهیم. این چیزها تا حدی درست هستند، اما همچنین این مورد هم هست که این فناوریها برای چیزهایی را آورده‌اند که که تجربیات بشری را عمیقا گسترش داده است.

پس بیاید کمی این را جلوتر ببریم. من از آفرینش یک ابرهوش مصنوعی مثل این واهمه ندارم، چون سرانجام برخی از ارزشهای ما را دربر خواهد گرفت. این را تصور کنید: ساخت یک سیستم ادراکی که اساسا متفاوت است از ساخت یک نظام فشرده- نرم‌افزاری سنتی از گذشته. آنها را برنامه ریزی نمی‌کنیم. به آنه موزش می دهیم. برای آموزش به یک سیستم که چطور گلها را تشخیص دهد، هزارن گل از انواعی که دوست دارم را نشان می دهم. برای این که سیستم نحوه انجام بازیی را بیاموزد. خب این را می کنم. شما هم همینطور. گلها را دوست دارم. یالا. برای آموزش به سیستمی که بتواند بازی مثل Go را انجام دهد، هزاران بار گذاشتم که بازیهای Go را انجام دهد اما در این روند آن را آموزش هم می‌دهم. چطور یک بازی خوب را از بد تشخیص دهد. اکر بخواهم یک دستیار حقوقی باهوش مصنوعی خلق کنم، کمی از مجموعه قانون را خواهم آموخت البته هم زمان با آن مفاهیم عدالت و بخشش را که بخشی از قانون هستند را خواهم آموخت. در عبارات علمی، این را حقیقت مبنا مینامیم و نکته مهم این است: در تولید چنین ماشینهایی درواقع به آنها مفهوم ارزشهایمان را میاموزیم. به همین ترتیب، به هوش مصنوعی همان اندازه‌ای باور دارم که به یک انسانی که بخوبی آموزش دیده.

اما ممکن است سوال کنید، ماموران زیرک چطور، یک سازمانه غیردولتی پولدار؟ من ازاین که هوش مصنوعی در اختیار یک گرگ تنها باشد نمی‌ترسم. معلوم است که ما نمی‌توانیم از خودمان در مقابل تمامی اعمال خشونت‌امیز تصادفی حمایت کنیم اما حقیقت این است که چنین سیستمی نیازمند آموزش مفصل و موشکفانه‌ای دارد که فرای منابع فردی است. و علاوه براین بسیار فراتر از ویروس اینترنتی وارد کردن به جهان است جاییکه با یک کلیک، به یکباره ویروس در میلیونها جا پراکنده شده و لپ تاپ ها در همه جا شروع به ترکیدن می کنند. خب مفاهیمی این چنینی بسیار بزرگترند و ما بی شک شاهد این اتفاقات خواهیم بود.

آیا از یک چنین هوش مصنوعی می‌ترسم که ممکن است تهدیدی برای بشریت باشد؟ اگر به فیلمهایی مثل ماتریکس، متروپلیس، ترمیناتور یا سریالی مثل وست ورلد نگاه کنید، تمامی از از چنین ترسی حرف می‌زنند. درواقع، در کتاب «ابرهوش صنوعی» نوشته نیکو بوستروم فیلسوف، او با این موضوع پیش می‌رود و مشاهده‌اش این است که یک ابرهوش مصنوعی نه تنها شاید خطرناک بشد بلکه نماینده تهدیدی نابودگر برای کل بشریت باشد. استدلال اولیه دکتر بوستروم این است که چنین سیستم‌هایی عاقبت چنان عطش سیری‌ناپذیری برای اطلاعات خواهند داشت که شاید نحوه یادگرفتن را یاد بگشیرند و سرانجام کشف کنند که اهدافی دارند که مغایر با نیازهای بشر است. دکتر بوستروم کلی دنبال کننده دارد. او از سوی کسانی مثل الون موسک و استفن هاوکینگ حمایت می‌شود. با تمامی احترامی که برای این ذهنهای بی‌نظیر قائل هستم، اعتقاد دارم که آنها از پایه اشتباه می کنند. اکنون قسمتهای زیادیاز استدلال دکتر بوستروم است که باید از چمدان خارج شود و من زمان کافی را برای همه آنها ندارم، فقط خلاصه این را بگویم: مدعی العلوم با همه کاره بودن خیلی فرق دارد. ای‌اچ ال تهدیدی برای خدمه دیسکاوری بود تنها جاییکه ای‌اچ ال همه جوانب را در دیسکاوری فرماندهی می‌کرد. بریا این کار باید ابرهوشمند بود. باید بر همه دنیای ما سلطه داشته باشد. اینها از ویژگیهای اسکای‌نت در فیلم ترمیناتور(نابودگر) است که درآن یک ابرهوش مصنوعی داشتیم که بر اراده بشر حک می‌راند، همه چیز و همه جا را در زمین هدایت می‌کرد. اما در عالم واقعیت این اتفاق نخواهد افتاد. ما ماشینهای ابرهوشمندی را نمی‌سازیم که هوا را کنترل کنند، که جزر و مد را جهت‌ دهند، که به ما انسانهای دمدمی‌مزاج و بی‌نظم فرمان دهند. و علاوه بر آن، اگر چنین هوش مصنوعی وجود داشته باشد، باید با اقتصادهای بشری رقابت کند، و به این وسیله برای منابع با ما رقابت کند. و در آخر– به «سیری» این را نگویید– همیشه می توانیم از برق آنها را بکشیم.

ما در یک سفر باورنکردنی از هم‌فرگشتی با ماشینهای خود بسر می‌بریم. این آدمهایی که امروز هستیم آن آدمهایی که بعدا خواهیم شد نیستم. الان نگران بودن درباره خیزش یک ابرهوشمند از بسیاری جهات انحرافی خطرناک است چون خیزش محاسبات کامپیوتری خودش کلی مسائل اجتماعی و انسانی را برایمان به ارمغان می‌اورد که باید به آنها رسیدگی کنیم. چطور به بهترین نحو جامعه‌ای را برنامه ریزی کنم وقتی نیاز به نیروی کار بشری نمی‌ماند؟ چطور می‌توانم تفاهم و تعلیم را به جهان بیاورم و هنوز احترام به تفاوتها هم باشد. چطور چطور شاید از محاسبات کامپیوتری در کمک به رسیدن به ستاره‌ها استفاده کنم؟

و همین هیجان‌انگیزه است. فرصتهایی برای استقاده از محاسبات کامپیوتری برای پیشرفت تجربه بشر اینجا و الان در دسترس ما است. و تازه اول راه هستیم.

خیلی متشکرم.

منبع TED
ارسال یک نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.